سلسه مباحث اخلاقی آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی در ماه رمضان
معاند یعنی کسی که با حق مبارزه میکند و دشمنی میورزد. به حق یقین دارد هیچ تأملی هم ندارد که این حق است یا نیست، ولی در عین حال با آن رویارویی میکند. در اینجا در دو بُعد میگویم.
هدایت معاند، آب در هاون کوبیدن است
یک بُعد، بعد هدایتی است که یقین داری او نمیپذیرد. آیه هم این را میگوید که: «مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ»؛[1] وقتی احراز شد، شخصی معاند و دشمن است و حق را هم میشناسد و نمیخواهد بپذیرد، هدایت او در بعد معنوی لغو میشود. وقتی میدانی هدایت نمیشود در عین حال این کار را انجام میدهی؟ این لغو و بیهوده است. عرض شد که انبیا نسبت به اینها وظیفه داشتند، امّا این از باب اتمام حجّت بوده است نه هدایت.
این نسبت به امور معنوی بود، امّا راجع به امور دنیوی و مادّی هم نباید برای او دعا کنی! مثلاً نباید بگویی: مریض است، خدایا شفایش بده! اینکه ربطی به اعتقادش ندارد. نه، اینطور نیست.
امور دنیوی را هم برای معاند نخواهید
روایتی را قبلاً خواندم و تکرار میکنم: «مَنْ دَعَا لِظَالِمٍ بِالْبَقَاءِ فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ یُعْصَى اللَّهُ فِی أَرْضِه».[2] میخواهی دعا کنی برای اینکه باقی بماند تا چه کار کند؟ او هیچوقت از حق تبعیّت نمیکند. او باطل است. کسی اگر ظالمی را دعا کند به اینکه خدا او را نگه دارد، چنین فردی دوست دارد که خداوند، در زمینش نافرمانی بشود. لذا برای او نه دعای معنوی کنید و نه دعای مادّی. او نسبت به هیچکدام سزاوار نیست.
از دعای خیر تا نفرین
در این باب روایات بسیاری داریم؛ یعنی اگر بخواهیم شمارش کنیم بیش از دویست یا سیصد جا این هست که پیغمبراکرم و ائمّه، علناً نفرین و لعن کردهاند. چرا؟ این غیر از دعای خیر کردن است که ما بهطور كامل راجع به آن بحث كردیم. نسبت به افراد منحرفی که میدانم این افراد اصلاح نمیشوند هم گفتم: دعا کردن چه در بُعد معنوی و چه مادّی درست نیست؛ امّا از آن طرف اینها سزاوارند که نفرین بشوند. در اینجا بحثی وجود دارد كه من در هنگام طرح آن نمونه هم میآورم.
مغرب که شد مسلم خواست به مسجد کوفه برود. سی نفر با او آمدند. اُفّ بر این روزگار! فقط سی نفر! نماز مغرب که تمام شد و خواست از مسجد بیرون بیاید، ده نفر شدند. وقتی از مسجد بیرون میآید و به کوچه میرسد، میبیند که یک نفر هم با او نیست
تقسیمبندی جامعه اسلامی
چرا پیغمبراکرم و اولیای خدا، علناً و در بین مردم عدّهای را نفرین کردهاند. دقّت کنید! در بین جامعه اسلامی از هر دو دسته وجود دارد، یعنی هم مستضعف هست، هم معاند. افراد هدایت شده هم هستند که ما با آنها کاری نداریم؛ بحثمان بین این دو و دعا و نفرین به این دو دسته است. این که نفرین نیست، همان دعای به ضرر است.
چهرههای برجسته سیاسی- اجتماعی
در بین منحرفین به برجستههایشان اشاره میکنم. عدّهای از آنها هستند که از نظر چهره، چهرههای برجسته اجتماعی و سیاسیاند و از این جهت در بین مردم انسانهای سرشناسی محسوب میشوند. اینها در اسلام زیاد هستند؛ مثل معاویه، عمرعاص، مروانبنحکم و... هر کدام از اینها برای خود شخصیّتی بودند. كسانی كه شخصیّت اجتماعی- سیاسی داشتند چهرهشان در اجتماع بسیار برجسته است. ما اوّل به سراغ همین افراد میرویم.
لعن شخصیّتهای سیاسی- اجتماعی در ملأ عام
ما میبینیم که پیغمبراکرم این افراد را علناً لعن میکردند. دلیلش را خواهم گفت. این روایاتی را که نقل میکنم از عامّه است، از خاصّه نمیگویم؛ چون برای تفهیم مسئله بهتر است. روایتی است که میگوید: «اسْتَأْذَنَ الْحَكَمَ بْنَ أَبِی الْعَاصِ عَلَى النَّبِیِّ(صلیاللهعلیهوآله)»؛ حکمبنابیالعاص، همین حَكَم معروف است. او یک بار به خانه پیغمبراکرم رفت و اجازه خواست تا به خدمت رسول خدا برود، «فَعَرَفَ صَوْتَهُ»؛ بلند حرف زد. [3] پیغمبر صدایش را شنید و فهمید چه کسی است، «فَقَالَ ائْذَنُوا لَهُ»؛ پیغمبر فرمودند: به او اجازه بدهید به داخل بیاید، «عَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ عَلَى مَنْ یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِه»؛[4] خدا هم او را لعنت کند و هم آنکه از صلبش بیرون میآید. مروان را میشناسید؟ بعد از اینکه یزید مُرد، مروان را سر کار آوردند و از خلفا شد. او همان خبیثی است که به امامحسین گفت: با یزید بیعت کن!
لعن مروانبنحکم؛ به عنوان یک چهره خاصّ
این را هم عامّه نقل میكنند. راوی میگوید: «قَالَ سَمِعْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَیْرِ»؛ از عبداللهبنزبیر شنیدم، «وَ هُوَ مُسْتَنِدٌ إِلَى الْكَعْبَةِ»؛ دیدم که در مسجدالحرام به خانه کعبه تکیه داده است، «وَ هُوَ یَقُولُ»؛ و این سخن را میگوید، «وَ رَبِّ هَذِهِ الْكَعْبَةِ لَقَدْ لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ(صَلَّىاللَّهُعَلَیْهِوَآلهوسَلَّمَ) فُلَانًا وَمَا وُلِدَ مِنْ صُلْبِهِ»؛[5] قسم به پروردگار این خانه کعبه، پیغمبر، حَکَم و آنکه از صلبش بیرون میآید را لعن کرد. این مسائل چیزی نبود که مردم ندانند. میخواستم این را بگویم که پیغمبراکرم طوری سخن میگفت که منتشر شود. ببینید این جریان چند سال بعد از وفات پیغمبر است که عبداللهبنزبیر این قضیه را در مکّه مطرح میکند. تقریباًً سال 61 هجری است.
نوزاد ملعون
در روایت دیگری است که عبداللهبنعوف نقل میکند. این در مستدرک صحیحین است: «كانَ لا یُولَد لِأَحدٍ مَولودٌ إلّا أُتِیَ بِهِ النَّبی(صَلّىاللهعلیهوآلهوسَلّم) فَدَعا لَه»؛ مرسوم بود که وقتی بچّهای به دنیا میآمد آن را به خدمت پیغمبراکرم میآوردند، تا حضرت برای او دعا کند. آن موقع هم مرسوم بوده است، «فَأَدخَلَ عَلیهِ مَروانِ بنِ الحُكم»؛ وقتی مروانبنحکم به دنیا آمد او را آوردند. رسول خدا فرمودند: «فَقالَ : هُوَ الوَزَغ ابن الوَزَغ المَلعونُ ابنُ المَلعون».[6]
در دهه عاشورا عرض شد امامحسین هر که را در راه دید و با او صحبت کرد؛ طرف مقابل میگفت: دلِ کوفیان با تو امّا شمشیرشان بر علیه تو است. این در تاریخ معروف است. یعنی چه؟ یعنی همه میدانند تو حقّ هستی امّا بر علیه تو هستند. منشأ چیست؟ «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ كُلِ خَطِیئَةٍ». مگر میشود آدم با حق معانده و دشمنی کند؟ بله! خیلی آسان است!
کسانی که مورد لعن پیامبر واقع شدند
یا در روایتی است که روزی پیغمبراکرم، دو مرد را دید که همخوانی میکنند و آواز میخوانند؛ «سَمِعَ رَسُولَالله(صلّىاللهعَلیهوآلهوسَلّم) صُوتَ رَجُلَین یُغنِیان»؛ حال خوشی به آنها دست داده بود، «فَسَأَلَ عَنهُمَا»؛ فرمود: چه کسانی هستند که اینطور میخوانند، «فَقیلَ: مُعاویة و عُمروبنالعاص فَقال ارْكُسْهُمَا فِی الْفِتْنَةِ رَكْسًا و دُعَّهُمَا إِلَى النَّارِ دَعًّا».[7] در روایت دیگری نقل میکنند: «فَرَفَعَ رَسُولُ اللهِ(صلّىاللهعلیهوآلهوسلّم) یَدَیْهِ، فَقَالَ: اللَّهُمَّ ارْكُسْهُمَا فِی الْفِتْنَةِ رَكْسًا، اللَّهُمَّ دُعَّهُمَا إِلَى النَّارِ دَعًّا»؛[8] دو دستش را برای دعا کردن بالا آورد تا آنها را لعن کند و فرمود: خدایا! اینها را به سختی در فتنه سرنگون کن و به سوی آتش ببر! حالا چرایی اینکه علنی لعن میکردند را عرض میكنم.
معاندان در کمین مستضعفان
همان موقع در اجتماع و همین الآن هم اینگونه است که یک دسته مسلمان بودند امّا مستضعف. مستضعف بودند یعنی خودشان با پایههای محکمی به اسلام گرایش نداشتند، طوری که با هر بادی میلرزیدند. لذا افراد منحرفی میآمدند و با بیانهایی اینها را منحرف میکردند.
جامعه بیبنیان در مقابل علی(علیهالسّلام)
قضیه امیرالمۆمنین علی(علیهالسّلام) جریان کوچکی نبود. میدانید، صدهزار نفر جمعیّت که در مراجعه از حجهالوداع با علی(علیهالسّلام) بیعت کردند، یعنی چه؟ صدهزار نفر! بعد از وفات پیغمبر چه شدند و چه کردند؟ اینکه علی(علیهالسّلام) را با آن حالت، بگیرند و دست بسته ببرند. معلوم میشود که پایهها سست بود.
استفاده از چهرههای معاند برای رسیدن به یک پایگاه اجتماعی مطلوب
در بین اجتماع، فرصتطلبانی وجود دارند، که با جنایتکارانِ ملعون، همسو هستند. همیشه در کنار معاندانِ فکری هستند ولی جرأت اظهار ندارند. این افراد چهرههای بزرگی نیستند که مردم از آنها بپذیرند بلکه طردشان میکنند؛ بنابراین دنبال این هستند تا پناهگاهی پیدا کنند و دور آن معاندین را بگیرند.[9] دور آنها را بگیرند تا به هدفشان برسند. از این افراد زیاد داشتیم که این کار را میکردند. دور معاویه، عمرعاص و... را گرفتند تا به هدفشان برسند. چون خودشان در اجتماع رأی نداشتند. در کنار اینها بخورند تا به هدفشان برسند.
نامه اهل کوفه به امام
ببینید! دوازده هزار نامه دعوت از کوفه به مکّه برای امامحسین(علیهالسّلام) میرود. بعد از آنکه به حسب ظاهر بر حسین(علیهالسّلام) اتمام حجّت شد، [10] مسلمبنعقیل را فرستاد. بنابر آنچه معروف است هجده هزار نفر و بنابر آنچه ابومِخنف مینویسد: هشتاد هزار نفر با او بیعت کردند. عبیدالله آمد و آن بساط را فراهم کرد. اوّل که از ترس، در دارالاماره پنهان شد. مسلم علیه او قیام کرد. بیست و پنج هزار نفر با مسلم بودند.مردم را تطمیع و تهدید کردند. منشأ همه اینها «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ كُلِ خَطِیئَةٍ»[11] است. مغرب که شد مسلم خواست به مسجد کوفه برود. سی نفر با او آمدند. اُفّ بر این روزگار! فقط سی نفر! نماز مغرب که تمام شد و خواست از مسجد بیرون بیاید، ده نفر شدند. وقتی از مسجد بیرون میآید و به کوچه میرسد، میبیند که یک نفر هم با او نیست.
تطمیع و تهدید، حق را پوشاند
فکر میکنید اینها مسلم را نمیشناختند و نمیدانستند که مسلم، حق بوده است؟ عبیدالله از آن طرف سران عشائر را خواست و از بیتالمال به آنها پول داد، آنها را تطمیع کرد. از آن طرف هم عدّهای را تهدید به مرگ کرد. چه شد؟ عدّهای از ترس جانشان و عدّهای برای رسیدن به مال کنار رفتند. ائمّه این اوضاع را میدیدند و برای پیشگیری آن خیلی کار کردند.
در دهه عاشورا عرض شد امامحسین هر که را در راه دید و با او صحبت کرد؛ طرف مقابل میگفت: دلِ کوفیان با تو امّا شمشیرشان بر علیه تو است. این در تاریخ معروف است. یعنی چه؟ یعنی همه میدانند تو حقّ هستی امّا بر علیه تو هستند. منشأ چیست؟ «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ كُلِ خَطِیئَةٍ». مگر میشود آدم با حق معانده و دشمنی کند؟ بله! خیلی آسان است! حب دنیا چشم دل را کور می کند شخص چیزی جز این دنیا نه می بیند و نه می خواهد ،این می شود که حتی به ولی خدا هم رحم نمی کند .
نظرات شما عزیزان: